وبلاگ گروهی آرشیویست‌های ایران

مفاهیم، قوانین، استانداردها، سمینارها و اخبار آرشیوی

وبلاگ گروهی آرشیویست‌های ایران

مفاهیم، قوانین، استانداردها، سمینارها و اخبار آرشیوی

منشور حقوق اطلاع‌وندی

لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: ما رجاء‌ واثق داریم که البته حقوقی از سوی ملت و ازمحل باجانه‌های[۱] مستقیم و شاید هم غیر مستقیم و همچنین از بابت حق سرزمینی از محل تعبیه ذخایر نفتی و ارزی در زیر زمین‌های ممالک محروسه با عنایات قادر متعال، در مجموع مزایایی با عنایت دولتیان و مجلسیان بر ما مترتب شده، و اِشعار می‌دارد که موظفیم در قبال آن خدماتی در محدوده توانایی و بر اساس شروحی که سازمان به حیات بازگشته مدیریت و برنامه‌ریزی برای رسته شغلی کتابدار معین کرده‌اند انجام دهیم، در حالتی که بر آرمش و آسایش ذاتی و اکتسابی ما تاثیر منفی نگذارد.

 

بیائیم منشور حقوق کاربرانمان را منتشر کنیم. بیائید وظایف خود را در بوق و کرنا کنیم تا به گوش همه برسد و همگان بدانند که ما  یا دقیق‌تر بگویم حرفه ما در قبال جامعه مسئولیت‌هایی دارد. خُب به آنها بگوئیم، در قبال ایشان تا کجا مسئول هستیم. مطمئن هستم که این کار تاثیر خوبی در جامعه خواهد گذاشت. حتی توجه آنان را که پای ثابت اخبار ۲۰:۳۰ و عاشق خبرهای داغ هستند و با کتابخانه بیگانه و حتی غالبشان از کتاب گریزان هستند جلب خواهد کرد. 

من رطب خورده‌ای هستم که رطب را توصیه می‌کنم. من در برابر دانشجو و در حضور اساتید و روسای دانشکده به کاربرانم، کاربرانی که از آن روز به بعد به مدت چهار تا ۱۰ سال دانشجوی ما می‌شدند، هر سال از ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۹، در مجلس معارفه به آنان می‌گفتم من به علت حضور شما حقوق می‌گیرم. پس اگر به خودم تکانی می‌دهم و برای شما کاری را انجام می‌دهم به شما لطف نمی‌کنم. دارم وظیفه‌ای را که در برابرش حقوق می‌گیرم انجام می‌دهم. این کار دست کم برای من نتیجه داشت. اگر چه حقوق من به هیچ وجه با کتابدار کتابخانه‌های دانشکده‌های دیگر هیچ فرقی نکرد، و هیچ مزایای جدیدی برای این کار به من تعلق نگرفت، لیکن امروز که به پشت سر خودم نگاه  می‌کنم، کتابخانه‌ای را می‌بینم که همواره پر کار، و پرکاربر بود. من حتی در برخوردهای ساده با دانشجویان به آنها می‌گفتم هرچه توقع شما از کتابخانه کمتر باشد، ما بیشتر در جا می‌زنیم و جلو نخواهیم رفت. من باید سرویس‌های جدید را از دل تقاضاهای تازه شما استخراج کنم، و هرچه سطح توقع شما بیشتر باشد، سطح خدمات ما بالاتر خواهد رفت.

 

میزان توقع و سطح انتظار مردم از یک حرفه، به آن حرفه جایگاه می‌بخشد، به آن منزلت می‌دهد، این توقع به رشد حرفه کمک خواهد کرد، مسئولان زمانی برای برطرف کردن کمبودها آستین بالا می‌زنند که در جهان واقع، منظورم در جامعه است، نیاز مردم را به عینه ببینند و احساس کنند. الآن این نیاز دیده نمی‌شود. نه اینکه خدای ناکرده بگویم نیست، می‌گویم دیده نمی‌شود. و حتی ممکن است مسئولان بگویند کاربران فعلی بیشتر می‌خواهند بنشینند و کتاب‌ها و جزوه‌های خودشان را بخوانند و چیز بیشتری از کتابخانه‌ها انتظار ندارند. بنابراین دو تا سالن قرائت‌خانه بی کتاب در شهرها درست کنند برای درس خواندن بچه‌های مردم، در گوشه یک پارک سوله‌ای ساده و فرضاً ۱۲۰ متری و میز و صندلی‌هایش را هم به زمین پیچ کنند و ثابت کنند و به جای شیشه برای پنجره ها هم طلق بیاندازند و ۲۴ ساعت هم باز بگذارند و فقط نیروی انتظامی از ساعت ۱۰ شب به بعد مرتب گشت بزند که محل خواب کارتن خواب‌ها و سوء استفاده معتادان قرار نگیرد. سرما و گرمایش را هم آنان که فنی‌تر هستند بگویند چه کار باید کرد. ولی خُب حتماً در آن حالت اهل فن فکری می‌کنند.

 

اگر دغدغه واقعاً فرهنگ است که باید باشد، آن تالار یا سوله نه سطح انتظار مردم است و نه سطح انتظار اهل فرهنگ و کتابداران. منظور ما همان کتابخانه یا دارالمکتبه و Library و Biblioteque است. اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم، همین الآن یکایک ما داریم از محل مشکلات فرهنگ صدمه می‌بینیم، پس همه آستین بالا بزنیم و مردم نجیبمان و فرزندان گرامی این خاک را دریابیم (ببخشید که می‌نویسم این خاک، چون دیگر آبی نمانده که بگویم این آب و خاک، بنابراین از آب درست استفاده کنید). بیائیم واقع‌بینانه نگاه کنیم، در جائی که تبلیغات، بگو ماهواره، بگو بخش ضایع و حتی کثیف شبکه و همه ابزارهای دیگر جهانی‌سازی با هفت میلیارد اسب بخار دارد بچه‌های ما را به طرف خود می‌کشاند، ما با کمتر از ۱۰۰۰۰ جفت دست معادل ۱۰۰۰۰ اسب بی جان و کم بخار و به واقع نحیف و لاجون می‌خواهیم بچه‌ها را به طرف خود بکشیم و آنان را ایمن نگاه داریم؟؟؟

 

اگر دغدغه ما فرهنگ است باید محیطی جذاب و مورد علاقه مردم فراهم کنیم (و از آن مهمتر باید محتوایی مورد علاقه مردم فراهم کنیم نه مورد علاقه مسئولین). باید بتوانیم در این بازار آشفته فرهنگی با بخش داغون و هجو شبکه، با بخش ضایع ماهواره و با هروئین و روانگردان رقابت جدی بکنیم. اگر دغدغه ما فرهنگ است و اعتقاد داریم که اگر بتوانیم فرهنگ را در کشور ارتقاء دهیم روی زندگی خودمان حتی از جنبه‌های اقتصادی تاثیر مثبت می‌گذارد، باید توان خود را بالا ببریم و این کار با دست خالی ممکن نیست. این کار به خیلی چیزها نیاز دارد که مهمترین وجهش که پیش درآمد همه نیازهای دیگر است حس مسئولیت‌پذیری ما است. چون بقیه مسایل را که ردیف بکنیم و این یکی نباشد، همه بودجه و برنامه‌ریزی هدر خواهد رفت. با این تاکید سایر نیازها را هم یادآوری می‌کنم. این کار نیاز به بودجه دارد، نیاز به نیروی انسانی کارآ دارد، نیاز به شناخت مخاطب و پیچیدگی‌ها و تنوع آنها دارد، تنوع فرهنگی، تنوع زبان و گویش، تنوع دین و مذهب، تنوع آئین‌ها و مناسک و مراسم، و همانطور که ابتدا گفتم نیاز به رشد حس مسئولیت‌پذیری در افراد و در مدیران دارد.

 

و علاوه بر همه اینها  نیاز به تبلیغ و ترویج دارد.

 

از نگاه یادداشت امروز، تبلیغ کارمان و تبلیغ جایی به نام کتابخانه سال‌ها است که انجام نشده است. مخاطب بالقوه ما از کار ما بی خبر است. از کارآیی ما بی اطلاع است، هیچکس به او نگفته که چرا به من نیاز داری، به ویژه بعد از نزول اجلال فناوریهای نوین به عرصه زندگی همه آنها و همه کتابخانه ها.

 

کار تبلیغات چیست؟ بازاریابی؟ باز هم می‌خواهم با اجازه شما نظریه بدهم آن هم در مدیریت، و باز هم اعتراف می‌کنم که سواد مدیریت ندارم و نمی‌دانم از نظر علم مدیریت دارم غلط می‌گویم یا خیر. ولی من اعتقاد دارم که کلمه بازاریابی بخشی از فرایند کار را نشان می‌دهد و واژه دقیق‌تر از نظر من بازارآفرینی است. دقت بفرمائید: شما اصلاً خبری از وجود یک خدمت جدید در جامعه ندارید و تا همین دیروز بدون این خدمت داشته‌اید به زندگی خودتان ادامه می‌دادید و هیچ احساس کسری و کمی هم نداشته‌اید. ولی برای همان کار شما ابزار جدیدی یا کالای تازه‌ای به شما معرفی می‌کنند و شما احساس نیاز می‌کنید که باید این را هم احتمالاً بروید و بخرید، البته اگر پولش را داشته باشید.

 

دیروز یادداشتی به دستم رسید که برای انتشار در لیزنا آمده بود و محقق محترم در پاسخ و پرسش از کاربران در مورد مطالعه پرسشنامه‌ای داده بود که سوال این بود "چرا مطالعه نمی‌کنید؟" و یکی از گزینه‌های پاسخ این بود: "عدم احساس نیاز به خواندن" و جالب است که این بیشترین تعداد پاسخ مثبت را هم داشت. دوست عزیزِ من خودش و با دست خودش درست عکس تکنیک‌های بازاریابی یا به قول من بازارآفرینی عمل کرده است و احساس عدم نیاز به خواندن را برای دست کم صد نفر از کاربران بالقوه کتابخانه‌ها (که پرسشنامه را دریافت کرده‌اند) تئوریزه کرده است. طرح این سوال در پرسشنامه اصلاً خوبیت ندارد. سوالات باید درست بر عکس این و بازارآفرین باشند؟  اگر از کاربران بالقوه سوال می‌کنید، مثلاً در یک محله و از خانمی که دارد در یک خواربارفروشی یا تره‌بارفروشی خرید می‌کند می‌توانید درباره آنچه خرید می‌کند بپرسید و آنچه قرار است آشپزی کند، یا آنچه قرار است خیاطی کند، یا .... و  در ادامه بپرسید آیا تا به حال فکر کرده‌اید که می‌توانید با همین مواد که برای تهیه قرمه‌سبز خرید کرده‌اید برای مثال بزقورمه یا نثارپلو هم درست کنید؟ و در ادامه آیا می‌دانید که در کتابخانه‌ای که در صد قدمی شما است کتاب‌هایی هست که به شما غذاهای جدیدی آموزش می‌دهد؟ آیا تا به حال به این کتابخانه سر زده‌اید؟ آیا می‌دانید که اگر عضو ما بشوید می‌توانید حتی در مواردی که سرتان شلوغ است، با یک  (روش ساده) این کتاب را از ما امانت بگیرید. می‌خواهید ادامه بدهم و درباره آهنگر محله یا بنگاه معاملات ماشین هم سوال طرح کنم؟ و آیا می‌دانید همین سوال‌ها می‌تواند تبدیل به تراکت شود و در محله پخش شود؟ آن هم با کمترین هزینه ممکن. فکر کنم بیشتر شما می‌توانید از من هم بهتر این کار را بکنید. ولی نمی‌دانم قدم اول این باشد که باید یقه کاربر را در کتابخانه بگیریم و به او بگوئیم، یا اول این پیام را شعار کنیم که من در برابر شما وظایفی دارم و بعد او را به کتابخانه بکشانیم؟ شما بگوئید.

 

باید بازارآفرینی کنید، باید امکاناتی که محصولتان دارد را برای کار خاصی، برای جماعت خاصی در طبق بگذارید و مانند فروشندگان دوره گرد، آن را به همه اعلام کنید. حالا می‌رسیم به اصلی‌ترین مطلب امروز، چگونه این کار را بکنیم؟ از کجا شروع کنیم؟ در کجا اعلام کنیم؟چه کسی اعلام کند؟ این سوال‌ها هیچ یک تئوری نیست، عملیاتی است. دنبال کسانی هستم که باید آستین بالا بزنند و کمک کنند. امکانات امروز جامعه کتابداری چیست؟ چه کسانی را داریم که دستشان به تبلیغات و تلویزیون می‌رسد؟

 

پیشنهاد مشخص من این است: منشور حقوق کاربران را انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران بنویسد. چیزی شبیه آنچه در مقدمه این مقاله نوشته شده، ولی به زبان آدمیزاد، نه به زبانی که من مرقوم کرده‌ام. همه آنچه را که یک کتابدار می‌تواند انجام دهد به صورت باید نوشته شود و با عنوان "منشور حقوق کاربران کتابخانه‌ها" تنظیم و در بین اهل حرفه به رای گذاشته شود، بازخوردها که آمد و منشور که کامل شد در برنامه‌های خوب رسانه‌ای، در زمان‌های خوب و در ساعات پر بازدید تلویزیونی مثل همان ۲۰:۳۰ مذکور در خبر این منشور را بخوانند، مصاحبه کنند و توضیح بدهند که چه کارهایی از دست ما بر می‌آید. بگویند که قرار نیست ما پشت میز بنشینیم و فقط انگشت سر دماغ بگذاریم و دعوت به هیس بکنیم که بچه‌ها جزوه‌های "آینده‌سازان بی‌آینده" را برای کنکور تمرین کنند، قرار نیست ما فقط پایان هر ماه آمار بدهیم که چند تا کتاب امانت داده‌ایم. باید از ساده‌ترین کارها برای سطوح مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مردم برای آنها و به عنوان وظایف کتابخانه‌ها صحبت کنیم.

 

در این کار به کمک دو یا چند شخصیت فرهنگی نیاز داریم. دبیر کل نهاد و رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران که حتماً باید باشند، رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران هم به نظرم باید توسط این دو بزرگوار دعوت شوند. این منشور به کمک ایشان می‌تواند رسانه‌ای شود. اشتباه نشود، این بنده حقیر فقیر سراپا تقصیر، در جایگاهی نیستم که برای این بزرگواران تعیین تکلیف کنم، و این فقط پیشنهاد است. دو بزرگوار نامبرده، درست بر خلاف سلف‌های خود شخصاً اهل کتاب و اهل فرهنگ هستند. نوشته‌های دبیرکل نشان می‌دهد که خوب می‌خواند، مصاحبه‌های دکتر صالحی هم نشان می‌دهد که او هم از خانواده کتاب و فرهنگ است. من هم از همین زاویه از ایشان تقاضا می‌کنم. دبیر کل در پیش از خطبه‌های نماز جمعه تریبون داشتند، امکان گرفتن وقت از رسانه ملی و تبلیغ و ترویج منشور حقوق کاربران فکر نمی‌کنم دور از دسترس ایشان باشد، همینطور دور از دسترس دکتر صالحی امیری. یک گالری به وسعت یک شهر را هم که همه به یاد دارید، شهرداری تهران هم که الگوی همه شهرداری‌های ایران است می‌تواند وارد شود و این منشور را سراسر شهر در تابلوهای عریض نصب و ترویج کنند.

 

آقای دکتر رضایی رئیس انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران باید دستی بالا کنند و با مسئولین در این مورد تماس بگیرند و اگر توجه ایشان به این شیوه بازارآفرینی جلب شده باشد، تدوین منشور را انجمن شروع کند و در دستور کار بگذارد.

 

در آخرین جمله عرض کنم، درست است که نام کتابخانه ملی و نهاد و شهرداری آمد ولی این منشور کتابخانه‌های تخصصی و دانشگاهی را هم باید پوشش دهد. از آنجا که نهاد متمرکزی برای تولی امر این گروه کتابخانه‌ها نداشتیم، بنده نام معاونین پژوهشی وزیر علوم، وزیر بهداشت و دانشگاه آزاد را اضافه نکرده‌ام. به همه بزرگوارن خاضعانه عرض می‌کنم، حال که در پستی مرتبط با کتاب و کتابداری منسوب شده‌اید به کمک ما بیائید و راه را برای بردن موضوع به رسانه‌ها هموار کنید، بیائید در بازارآفرینی فرهنگی با کمک کتابداران که نیروی انسانی تحت پوشش شما هستند ما را یاری رسانید.

 

عمرانی، ابراهیم. «منشور حقوق اطلاع‌وندی». سخن هفته لیزنا، شماره ۲۴۰. ۸ تیر ۱۳۹۴.



[۱] . باج معادل tax فرنگی است و باجانه بر وزن یارانه همان مالیات است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد